مدت کوتاهی از حضورش در سپاه نگذشته بود که با آغاز جنگ تحمیلی، داوطلبانه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد در ۲۶ آذر ماه سال ۵۹ درمنطقه عملیاتی سوسنگرد در اثر اصابت گلوله مستقیم تانک به سنگر دعوت حق را لبیک گفته و به فیض عظمای شهادت نائل گردید. شهیدحسین برگی از اولین شهدای بیرجند در دوران جنگ تحمیلی است.
خبرگزاری شبستان؛ خراسان جنوبی؛ برگزاری سلسله نشستهای روایت ماندگار، با هدف بازخوانی دفاع مقدس و نقش رزمندگان خراسان جنوبی در جنگ تحمیلی به همت حوزه هنری خراسان جنوبی در دستور کار گرفت.
مجید کریمیان، رئیس حوزه هنری خراسان جنوبی در دومین نشست روایت پایدار با بیان اینکه پرداختن به تاریخ دفاع مقدس، یکی از اهداف حوزه هنری خراسان جنوبی است، اظهار کرد: در همین راستا، واحد ادبیات پایداری با هدف تولید و انتشار روایات جنگی، فعالیت میکند.
شهید حسین برگی به عنوان یکی از هواداران سرسخت انقلاب و امام راحل با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی(ره) به عضویت سپاه درآمد. دوران عضویت خود در سپاه پاسداران را به مبارزه بی امان با منافقان و فتنه گران سپری کرد و لحظه ای از تلاش و کوشش برای تثبیت اهداف انقلاب نوپای اسلامی دست برنداشت.
مدت کوتاهی از حضورش در سپاه نگذشته بود که با آغاز جنگ تحمیلی، داوطلبانه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. شهیدحسین برگی در ۲۶ آذر ماه سال ۱۳۵۹ در منطقه عملیاتی سوسنگرد بر اثر اصابت گلوله مستقیم تانک، دعوت حق را لبیک گفته و به فیض عظمای شهادت نائل شد. او از اولین شهدای بیرجند در دوران جنگ تحمیلی است.
محمد برزگر یکی از رزمندگان دفاع مقدس در دومین جلسه روایت ماندگار در گفتوگو با خبرنگار
خبرگزاری شبستان از خراسان جنوبی با اشاره به موضوع روایت تپههای اللهاکبر اظهارکرد: در آغاز جنگ تحمیلی ۲۲ سال سن داشتم و به عنوان نیروی سپاه پاسداران به جبهه اعزام شدم.
وی افزود: اولین اعزام ما به جبهه جنوب و منطقه اهواز بود. این اعزام از طریق سپاه پاسداران صورت گرفت در آن زمان مقر سپاه در خیابان طالقانی قرار داشت و به همراه ۱۴ تا ۱۵ نفر به عنوان اولین گروه از رزمندگان به جبهه اعزام شدیم.
وی گفت: مینیبوس حامل رزمندگان در سطح شهر مکرر تردد داشت و مورد استقبال و محبت مردم قرار میگرفت. پس از آن به همراه دیگر رزمندگان از بیرجند با اتوبوس به مشهد مقدس رفته و پس از زیارت مرقد مطهر امام رضا علیهالسلام با قطار به پادگان دوکوهه در اندیمشک اعزام شدیم. از آنجا با اتوبوس به سمت اهواز حرکت کردیم و در میدان چهارشیر اهواز در مدرسهای مستقر شدیم.
برزگر یادآور شد: پس از استقرار در مدرسه؛ شب هنگام همه درها و پنجرهها را برای عدم نفوذ روشنایی به بیرون با پتوی مشکی استتار کردیم حتی اجازه روشن کردن کبریت را نداشتیم چرا که با دیدن نور نیروهای بعثی عراق منطقه حضور رزمندگان را شناسایی کرده و آن را بمباران میکرد به همین دلیل در تاریکی محض به سر میبردیم.
وی ادامه داد: پس از چند شب حضور در این مدرسه عصر یکی از روزها با اتوبوس حدود ۲ کیلومتر به سمت سوسنگر حرکت کرده و در سنگرهای بتن آرمه مستقر شدیم در آن زمان بنی صدر رئیس جمهور بود و به نیروهای سپاه هیچ سلاح و امکاناتی نمیداد.
وی با بیان اینکه پس از استقرار حدود ۱۰ روز کارمان گشت و شناسایی بود، تأکید کرد: هنگام اعزام از بیرجند هر نفر یک اسلحه ژ۳ به همراه پنج خشاب، دو نارنجک، بیل انفرادی، دو پتو، یقلوی سربازی، چند کنسرو و جیره جنگی خشک به همراه آورد.
این رزمنده هشت سال دفاع مقدس افزود: به عنوان رزمنده به جبهه اعزام شدم اما بر حسب نیاز، اعلام شد باید برای آموزش نفربر زرهی به پادگان ارتش در دشت آزادگان استان خوزستان برویم. به این ترتیب به مدت یک هفته رانندگی با نفربر زرهی را آموزش دیدی. م توپچی تانک به صورت جدا آموزش میدید و راننده تانک و نفربر زرهی جدا، من به همراه یکی از رزمندگان اهل زیرکوه به عنوان راننده تانک آموزش دیده و پس از یک هفته به منطقه تپههای الله اکبر اعزام شدیم.
وی گریزی به آتش شدید دشمن در منطقه تپههای الله اکبر زد و گفت: دشمن آتش شدیدی به خصوص زمان آمدن تانکر آب و غذا به سمت نیروها و رزمندگان شلیک میکرد این لحظات را نمیتوان بهسادگی توصیف کرد، فضای خاصی بود که فقط کسانی که آن را تجربه کردهاند، میتوانند عمق آن را درک کنند.
برزگر یادآور شد: پس از فراگیری آموزش در منطقه اعلام شد که برای تحویل تانک باید به سمت توپخانه ارتش بروید همراه یکی دیگر از رزمندگان با امکانات و کوله پشتی در هوای گرم با پای پیاده برای تحویل تانک به سمت توپخانه ارتش به راه افتادیم پس از پیادهروی ۲ تا ۳ کیلومتری به سنگرهای نفربرهای زرهی رسیدیم.
وی گفت: به همراه شهید برگی نفربرهای زرهی را تحویل گرفتیم نفربرها ۱۴ تا ۱۵ نفر سرنشین را میتوانست با خود همراه کند.
وی با بیان اینکه در یکی از مأموریتهای شناسایی با نیروهای شهید چمران برخورد کردیم، افزود: نیروها برای سنگر چالههایی به عمق یک و نیم تا دو متر حفر کرده و به آب رسیده بودند و به همین علت با چوب و هیزم چالهها را پر کرده تا پاهایشان روی زمین ثابت بماند و بتوانند در سنگرهای کمین کرده و با آرپیجی، تانکهای دشمن را هدف بگیرند.
این رزمنده گریزی به یکی از خاطراتش در منطقه تپههای الله اکبر زد و گفت: یکی از روزها برای گرفتن نهار به سمت خودروی حامل غذا رفتم و پس از ریختن آب گوشت در یقلوی، به سمت سنگر حرکت کردم دشمن بعثی به محض دیدن خودروی حامل آب و غذا شلیک شدید گلوله را به سمت نیروهای رزمنده انجام داد. شدت آتش به حدی بود که دراز کشیدم صدای دوستانم بلند شد که برزگر زندهای یا نه گفتم زندهام فقط ناهارم پر از خاکستر شده است.
وی با بیان اینکه سنگر من و شهید برگی حدود ۲۰۰ متر فاصله داشت، یادآور شد: حوالی ظهر شهید برگی را دیدم که وضو گرفته و برای نماز آماده می ش. ، بعد اذان همه به سمت سنگرها رفتند آتش دشمن شدید شده بود فرمانده اعلام کرد همه به سمت سنگرهای انفرادی خود بروید هیچکس حق ندارد سر خود را بالا بیاورد دلم شور شهید برگی را میزد پس از مدتی آرام سر خود را بالا آوردم تا از وضعیت او باخبر شوم که فرمانده خطاب به من گفت سرت را پایین ببر که اگر مورد حمله دشمن قرار نگیری خودم به سرت شلیک میکنم.
برزگر گفت: با وجود تأکید فرمانده بعد از مدتی باز هم به آرامی کمی سر خود را بالا آوردم و متوجه پیکر مطهر شهید برگی بر روی خودروی جیب شدم فریاد زدم حال رفیقم خوب است یکی از همرزمان گفت نگران نباشید حسین برگی فقط زخمی شده است اما شواهد نشان از شهادت و عروج ایشان میداد.
به گفته وی سنگر شهید چند نفره بود و گلوله در حلقه سنگرها اصابت کرده و باعث شهادت ایشان و یکی دیگر از رزمندگان مشهد شد.
این همرزم شهید برگی با بیان اینکه حدود دو ماه در تپههای الله اکبر مستقر بودیم، گفت: در طول این مدت شهید سید احمد رحیمی فرمانده سپاه شهرستان برای سرکشی از نیروها آمده و برای ما دو کتاب از شهید مطهری و دو کنسرو ماهی آورد غذای خود را به مردمی که آواره شده بودند میدادیم.
وی افزود: دشمن با تانکهای استتار شده در حال پیشروی بود. گرد و خاک و دود استتار به حدی زیاد بود که نفرات دشمن دیده نمیشدند و توپخانه با هدایت نیروها اقدام به شلیک میکرد. با این حال به لطف خداوند دشمن نتوانست پیشروی کند.
برزگر یادآور شد: هنگام بازگشت اسلحه، لباس اورکت و وسایل شهید برگی را برای تحویل به خانواده و سپاه تحویل گرفتم و در مجموع دو اسلحه ژ۳، ۱۰عدد خشاب، دو کوله پشتی، دو بیل انفرادی را با خود آوردم.
وی افزود: با توجه به گم شدن اورکتم، با اجازه فرمانده اورکت شهید برگی را در طول مأموریت به تن کرده و هنگام بازگشت با دیگر وسایل شهید تحویل سپاه بیرجند دادم.